کدام حسن صباح؟ کدام اسماعیلیه؟ کدام ایران؟

امیر هاشمی مقدم، دانشآموختهی دکتری انسانشناسی و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به بهانهی پایان سریال حشاشین نوشت:
عصر کانادا – در ماه مبارک رمضان، کلیپهای یک گردشگر مصری پر بازدید شده بود که در خیابانهای تهران با فیلمبرداری از برخی مردم که روزهخواری میکردند، از مسلمانی ایرانیان تعجب میکرد. در همین ماه رمضان سریال «حشاشین» هم توسط پیتر میمی، کارگردان مصری ساخته شد. علیرغم اینکه میدانم چنین ارتباطی نادرست است، اما ذهنم ناخودآگاه میان این دو رویداد ارتباط برقرار میکند. اسماعیلیه ایران در این سریال نه یک گروه شیعه مسلمان، بلکه صرفا یک گروه آدمکش و پیمانشکن و خانوادهستیز و… معرفی شده است.
با توجه به استقبالی که از این سریال شد، هیچ بعید نیست فصلهای بعدی آن نیز ساخته شود. دست کم شمار زیادی از ایرانیان همزمان با مصریها، هر شب ماه رمضان یک قسمت این سریال را میدیدند. من هم به فراخور علاقهام به سینمای تاریخی (که پایاننامه کارشناسی ارشدم در این باره بود و بهصورت کتاب هم منتشر شد)، علاقهام به تاریخ و فرهنگ اسماعیلیه (که تاکنون چندین یادداشت در رسانهها درباره آنها نوشتهام) و آثار تاریخی و جاذبههای گردشگری ایران که بهویژه در صفحه اینستاگرامم تلاش دارم معرفیشان کنم، این سریال را با اشتیاق دنبال میکردم.
در اینجا چند نکته درباره این سریال به ذهنم میرسد که مینویسم:
۱- هنوز بسیاری از کشورهای مسلمان، ایرانیان را مسلمان واقعی نمیدانند. بسیاری اوقات این احساسات را آشکارا هم بیان میکنند. بخشی از این داستان به دوگانه شیعه-سنی و بخشی به دوگانه عرب-عجم باز میگردد. در این میان تاریخ و سرگذشت ایران نیز به چنین باورهایی دامن میزند. نخستین جنبشهای نظامی-سیاسی-فرهنگی علیه اعراب و دستگاه خلافت در ایران رخ داد. صفاریان، سامانیان، آل بویه، آل زیار و… در پی باز گرداندن شکوه پیش از اسلام ایران در جامهای اسلامی بودند. جنبش «شعوبیه» که در اصل در پاسخ به تحقیر ایرانیان توسط اعراب شکل گرفت، نمونه مشابهی در دیگر سرزمینهای اسلامی نداشت. به تعبیر جواد طباطبایی، ایران اگرچه از نخستین سرزمینهای اسلامی شد و مردمانش اسلام آوردند، اما هرگز پارهای از امت اسلامی نشد و بهصورت تافتهای جدا بافته باقی ماند. زمانی که اندیشمندان جهان اسلام مشغول نگارش «شریعتنامه» بودند، ایرانیانی همچون خواجه نظامالملک (که در این سریال هم نقشی بنیادین دارد) مشغول «سیاستنامه» نویسی بر پایه آرمانهای ایران پیش از اسلام بودند. زمانی که دستگاه خلافت به آزار اهل بیت مشغول بود، ایرانیان با آغوش باز آنان را پذیرفتند و در این راه، بیگمان یک دلیل این بود که اهل بیت را «دشمنِ دشمنِ» خود میدیدند و با آنها متحد میشدند. اینها همه به تصوراتی که ایرانیان را به نادرست دشمن وحدت اسلامی میبیند دامن میزند؛ دیدگاهی که همچنان در میان بسیاری از کشورهای مسلمان و بهویژه عربی رایج است. در سریال حشاشین رگههایی از این نگاه را میتوان دید: حسن صباح و اسماعیلیان پیرو او گروهی آدمکش هستند که مدام با پیمانشکنی و نیرنگ، در حال توطئه و کشتار خلیفه، سلطان مسلمان، اندیشمندان اسلامی و… برمیآیند. تاکید میکنم تمایلی ندارم این دیدگاه کارگردان را (اگر درست تحلیل کرده باشم) به کل مصریها تعمیم دهم. اتفاقا پس از نزدیک به پنج دهه، به تازگی روابط ایران و مصر دارد عادی میشود و شخصا بهعنوان یک علاقهمند به سرزمین و مردم مصر از این رویداد خوشحالم. اما فضا و دیدگاه کلی بسیاری از مسلمانان جهان درباره ایران دچار این سوءبرداشتهاست.
۲- سریال حشاشین بیشتر بر پایه داستانها و روایتهای غیرمستند درباره حسن صباح است. البته در کتاب «بررسی انسانشناختی سینمای تاریخی ایران» (۱۳۹۲. انتشارات دریچهنو) نشان دادهام که سینما یک واسطه یا اصطلاحا مدیوم است و موظف نیست کاملا و جزء به جزء تاریخ را بازنمایی کند. در آن صورت تفاوتی با کتابهای تاریخی ندارد. سینما همچون رمان تاریخی نیاز به دراماتیک کردن تاریخ دارد تا مخاطب را جذب کند؛ اما اصل رویداد نباید در این میان قربانی شود. در سریال حشاشین شما با حسن صباحی که نیرنگباز است و در راه قدرتطلبی حتی خانوادهاش را هم قربانی میکند روبرو میشوید. این سریال بر پایه روایتهای عامیانه درباره او ساخته شده، روایتهایی که در آنها چهره واقعی حسن صباح یا در میان نوشتههای مورخان سنیمذهبی که با اسماعیلیه دشمن بودند غبارآلود شده یا در میان قصهپردازیهایی همچون «سه یار دبستانی» و «خداوند الموت». در حالیکه بسیاری از اسناد تاریخی نشان میدهد حسن صباح شخصیتی بسیار پارسا، سادهزیست و عادل بود و همین عدالت باعث شد مردم نقاط مختلف ایران گرد او جمع شوند. تا آنجا که به قول استاد باستانی پاریزی، زنان روستاهای اطراف قلعه تا چهارصد سال پس از مرگش، با درود فرستادن بر او ریسندگیشان را آغاز میکردند.
۳- این سریال بخشی از تاریخ ایران را روایت میکند. به جز چند صحنه کوتاه در قسمتهای اول که در قاهره رخ میدهد، بقیه صحنهها تماما در دژ الموت، اصفهان یا ری اتفاق میافتد. شخصیتهای اصلی فیلم هم همگی ایرانیاند؛ از خود حسن صباح (که در فیلم هم اشاره میکند اهل ری هستم، اما در واقع زاده قم بود و پدرش اهل کوفه، که در سدههای نخستین اسلام، شهری ایرانینشین به شمار میآمد) و زنش گرفته تا خیام نیشابوری، خواجه نظامالملک توسی، امام محمد غزالی (توسی)، تاجالملک قمی (فارسی)، عبدالقادر گیلانی و بزرگامید رودباری (که در سریال، «بَرزَک» خوانده میشود) و… . اما مانند بسیاری از بخشهای دیگر تاریخمان دارد توسط غیرایرانیها روایت میشود. ملکشاه و سرداران ترکتبار این سریال نیز شاهان ایرانی بودند که در کنار وزرای ایرانیتبار، پس از چهار سده از فروپاشی ساسانیان، همان قلمرو، همان القاب (همچون «شاهنشاه»)، همان تاج (خسروی)، همان ادعای فره ایزدی (یا ظلاللهی)، همان نظام اداری و… را دوباره احیا کردند و نسبنامههایی برایشان درست شد که آنان را از نسل ساسانیان معرفی میکرد. اما یک کشور دیگر درباره آن سریال میسازد و شخصیتها، زبان مکالمه، پوشاک، معماری، موسیقی و… عربی نمایش داده میشود. علیرغم توانایی بالای ایران در حوزه فیلم و سینمای تاریخی، این توانمندی صرفا بر سینمای دینی متمرکز شده و از ساخت فیلم و سریال درباره تاریخ ایران غفلتی نابخشودنی داریم. اگر درباره پیامبران بنیاسرائیل فیلم و سریال میسازیم (که باید بسازیم و خیلی هم خوب و لازم است)، فراموش نکنیم به جز ما شش میلیارد دیگر از جمعیت کره زمین هم باورمند به این پیامبران هستند و میتوانند دربارهشان فیلم و سریال بسازند. اما درباره تاریخ ایران وظیفه اصلی بر دوش خودمان نیست؟ یا باید بگذاریم کشورهای دیگر همچون مصر (سریال حشاشین)، امریکا (فیلم ۳۰۰)، جریان صهیونیسم (فیلم «شبی با پادشاه»، ترکیه (در بخشهایی از سریالهای تاریخی) و… تاریخ، فرهنگ و تمدن گذشته ایران را آنگونه که دوست دارند با جعل و تحریف نمایش دهند؟ اکنون بیشتر کشورهای جهان، حتی کشورهای نوظهور اطراف خودمان دارند با جعل و تحریف، فیلم و سریال تاریخی میسازند تا سرزمین و کشور خود را کهن و با تاریخی پرشکوه معرفی کنند. اما سهم ما در این میان کجاست؟
۴- آنچه در سریال حشاشین و بهطور کلی قصهپردازیها درباره حسن صباح نادیده گرفته میشود، ایراندوستی وی است. فرهاد دفتری (بهعنوان یکی از دقیقترین پژوهشگران حوزه اسماعیلیه که خواندن کتابهایش را به علاقهمندان توصیه میکنم) «احساسات ملی ایرانی» را بخشی از انگیزه حسن صباح میداند که کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ بنابراین قیام حسن صباح را در ادامه سلسلههای ایرانی و ضد بیگانهای همچون صفاریان، سامانیان و آلبویه میبیند. یکی از دلایل مبارزه او علیه سلجوقیان این بود که آنان را غیرایرانی میدانست و ایشان را به تحقیر طایفه «جنیان» مینامید. جالب است بدانیم اسماعیلیان نزاری (پیروان حسن صباح) نخستین مذهب اسلامی بودند که کتب و دستورالعملهای دینیشان را به زبانی غیر از عربی (فارسی) نوشتند؛ در حالیکه منابع اسماعیلیه پیش از صباح به زبان عربی بود و دیگر شاخههایی اسماعیلیه که به موازات نزاریها تداوم یافت (همچون مستعلویها) همچنان منابعشان به عربی نوشته میشد.
۵- دژ الموت یکی از شناختهشدهترین بناهای تاریخی ایران در جهان است. دست کم در میان مسلمانان شهرتی بهسزا دارد. در حالیکه جز ویرانهای از آن برجای نمانده. در سال ۱۳۹۲ به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی گزارشی درباره وضعیت بناهای تاریخی و میراث فرهنگی کشور نوشتم. در آنجا پیشنهاد بازسازی برخی از بناهای تاریخی ویرانشده را دادم که با انتقاد تند داوران (که به نظرم باستانشناس بودند) روبرو شد. همچنان بر این باورم که برخی بناها و سازههای تاریخی و مشهور کشور باید بر پایه منابع تاریخی بازسازی شود. این شیوه در بسیاری از کشورهای جهان تجربه شده. برای نمونه معبد گارنی ارمنستان، معبد دندور مصر، چاهپله بانسیلالپت هند، کاخ بیزانسی میستراس یونان، خانه آگلانتین ایرلند و… که همگی اکنون از مهمترین جاذبههای گردشگری این کشورها به شمار میآیند، ویرانههایی بودند که بر پایه منابع تاریخی بازسازی تقریبا کامل شدند. دژ الموت تاکنون چند دوره کاوش باستانشناسی شده. ایکاش یک بازه زمانی برای پایان کاوشها تعیین میشد و سپس بر پایه منابع تاریخی مورد بازسازی قرار میگرفت و تا حد امکان به شکل اولیهاش در میآمد. در نظر داشته باشیم که پس از پخش هر سریال تاریخی یا انتشار هر رمان تاریخی، بازدید گردشگران از مکانهای نمایشدادهشده در آن سریال یا رمان تاریخی رشد چشمگیری داشته است. برای نمونه و به گفته مسئولان میراث فرهنگی، پس از پخش سریال شهریار، بازدید از خانه او توسط گردشگران پنج برابر شد. آیا این اتفاق نمیتوانست برای دژ الموت و پس از پخش این سریال بیفتد؟ کافی است بدانیم به تازگی موانع گردشگری میان دو کشور پس از حدود ۴۵ سال برداشته شده و دژ الموت میتوانست یکی از مقاصد جذاب برای مصریهایی باشد که سریال حشاشین را دیده بودند.
۶- اسماعیلیان بهعنوان یکی از مذاهب ایرانی همچنان نسبتشان با ایران مشخص نیست. علیرغم تفاوتهای آشکاری که با مذهب شیعه دوازده امامی دارند، اما به باورم همچنان باید آنها را پذیرا باشیم. کریم آقاخان چهارم که امام چهل و نهم اسماعیلیان به شمار میرود، اکنون یکی از پرنفوذترین شخصیتهای جهان است و با دربار و مقامات بسیاری از کشورها ارتباطات نزدیک دارد. بنیاد فرهنگی آقاخان، موزه آقاخان، دانشگاه آقاخان، جایزه معماری آقاخان و… بخشی از فعالیتهای پر رنگی است که زیر نظر آقاخان در سراسر جهان در حال فعالیت است. گویا سالها پیش درخواست دادهاند بهعنوان شاخهای از تشیع، شعبه و دفتری در قم تاسیس کنند، اما پاسخی دریافت نکردند. برخی از افراد و رسانههای تندرو بدون هیچ سند و مدرکی ایشان را به فراماسونری، صهیونیسم، بهائیت و… مرتبط میکنند و در این زمینه چه توهینها و قلمفرساییها که نشده؛ آن هم در حالیکه هنوز شماری از هممیهنانمان در شهرهایی همچون مشهد، کرمان و… اسماعیلیمذهب هستند. درباره اهمیت این شاخه مذهب شیعه ایرانی پیش از این در این نوشتهها [لینک] و [لینک] توضیح دادهام. به نظرم باید آنها را به رسمیت بشماریم. آنان هنوز خودشان را شیعه میدانند، هنوز به ائمه اطهار ارادت دارند، هنوز دژ الموت یکی از زیارتگاهها (یا دستکم مکانهای مورد احترام)شان است، هنوز جمعیت ۱۵ میلیونشان چه در افغانستان، چه در تاجیکستان، چه در هند و چه در افریقا علقه به ایران دارند و… .