تاریخچه کشور کانادا

عقیده بسیاری بر این است که تاریخچه کانادا سراسر اتفاقات خوشایند بوده و همواره روندی رو به رشد داشته است. شاید وجود همین عقیده موجب شده که توجه کمتری به تاریخ این کشور پهناور صورت گیرد. بر خلاف تصور بسیاری از مردم، تاریخچه کانادا از زمانی که سکونتگاه کوچکی برای تجار فرانسوی بود تا اکنون که کشوری پهناور با ۳۴ میلیون نفر جمعیت است، داستانی قابل توجه از چشمانداز، رشد و موفقیت بوده است که فراز و نشیبهای فرهنگی بسیاری را پشت سر گذاشته است.
عصر کانادا – امروزه کشور کانادا به یکی از برترین مقصدهای مهاجرتی برای تحصیل، کارآفرینی و سرمایهگذاری در جهان تبدیل شده است که این امر آگاهی از تاریخ این کشور پیشرفته را حائز اهمیت میکند.
تاریخ کانادا جنگ و انقلاب را پشت سر گذاشته و تحولات سیاسی بسیاری را به خود دیده است. این کشور با هدف پناهگاهی برای مهاجران سایر کشورهای جهان ایجاد نشده است بلکه هدف از شکلگیری آن به شکل کنونی، ایجاد جامعهای صلحآمیز و منظم همراه با حاکمیتی عدالت محور در جغرافیایی خشن و چند فرهنگی است. برای آشنایی بیشتر با تاریخچه کشور کانادا در ادامه با ما همراه باشید.
آغاز رسمی تاریخ کانادا
به گفته اکثر مورخین تاریخ رسمی کشور کانادا از ۱ ژوئیه سال ۱۸۶۷، پس از تصویب اولین قانون اساسی کانادا آغاز شد که آن را روز کنفدراسیون مینامند. به عبارت دیگر کانادا از این تاریخ رسما یک کشور شد. بر همین اساس، تاریخ کانادا را میتوان به دو دوره پیش از کنفدراسیون و پس از کنفدراسیون تقسیم نمود.
تاریخ پیش از کنفدراسیون، توصیف شرایط استعماری این کشور و اسکان یافتن مهاجران اروپایی در آن است. در حالی که تاریخ پس از کنفدراسیون، مربوط به بررسی چگونگی خروج این کشور از استعمار انگلستان، استقلال یافتن و تبدیل شدن به جامعهای دموکرات، مدرن و صنعتی است.
تاریخ اولیه کشور کانادا
سرزمینی که ما امروز آن را به نام کانادا میشناسیم، برای اولین بار هزاران سال پیش به دنبال مهاجرت بومیان آمریکای شمالی به این منطقه ایجاد شد. این بومیان، مهاجرانی از آسیا بودند که به احتمال زیاد خود را از طریق پل برینگ لند در حدود ۲۱ هزار سال قبل از میلاد به آمریکای شمالی رساندند و در نیمهی شمالی این قاره ساکن شدند.
این ساکنین اولیه که غالبا به عنوان هندیها و آمریکاییها شناخته میشدند، به شکل اجتماعات کوچک کوچنشین در تمامی مناطق کانادا حتی در نواحی بسیار سرد و غیرقابل سکونت زندگی میکردند که به مرور زمان و در طول قرنها به جوامعی یکجانشین و سازمان یافته تبدیل شدند. این جوامع اگرچه دارای استانداردهای فنی ابتدایی بودند اما اقتصادی پایدار، سیستم پیچیده سیاسی، ترکیب نژادی گسترده و عقاید معنوی پیچیدهای داشتند.
این آرامش چندان طول نکشید و به محض ورود مهاجران اروپایی در قرن شانزدهم به خاک کانادا، مردمان بومی به دلیل جنگ و با تهدید و خشونت مجبور به جابهجایی اجباری شدند. آنها به اجبار روستاهای اجدادی خود را ترک کردند و در مناطق دوردست که شرایط مساعدی برای زندگی نداشت ساکن شدند و اینگونه راه استعمار اروپا در سرزمین کانادا باز شد.

تاریخچه نامگذاری کشور کانادا
به گفته بسیاری از مورخان، نام کشور کانادا از واژه “Kanta” به معنای دهکده گرفته شده است که واژهای سرخپوستی است. این نام را مهاجران و ساکنان اولیه کشور کانادا در منطقه کبک کنونی گذاشتند. ژاک کارتیه پس از تصرف این کشور، براساس همین واژه، نام تمام سرزمینهای اشغالی را کانادا نهاد.
تاریخ اکتشاف و استعمار در کانادا
فرانسه جدید در کانادا
ورود فرانسویان به خاک کانادا از ۱۵۳۴ تا ۱۷۵۶، و قدرت گرفتن آنها در این کشور پس از ورود کاوشگری فرانسوی به نام ژاک کارتیه به خلیج سنت لارنس آغاز شد. کارتیه پس از ورود به کانادا صلیبی را در خاک ساحل گاسپه (استان کبک فعلی) بر زمین میزند و اعلام میکند که تمام این سرزمین از این پس به پادشاهی فرانسه تعلق خواهد داشت. اما این تلاش او ثمر چندانی نداشت و نفوذ قلمرو فرانسه در کانادا با ورود ساموئل دو شامپلین به آنجا شروع شد.
شامپلین چندین سکونتگاه دائمی را برای کشاورزان، ماهیگیران و بازرگانان فرانسوی ایجاد نمود که از جمله مهمترین آنها کبک در سال ۱۶۰۸ بود. با گذشت زمان، فرانسویها شروع به پیشروی در خاک کانادا کردند و ادعای مالکیت بخش گستردهای از جمله حوضه رود میسیسیپی و دره اوهایو را نمودند. آنها منطقه اشغالی خود را لوئیزینا نامیدند و شروع به شهرکسازی کردند.
نیوانگلند در کانادا
همزمان با فرانسویها، انگلیسیها نیز شروع به ساخت مستعمرات کوچک اما پر رونق خود نمودند. انگلیسیها شهرکهای جیمز تاون، پلیموث و بوستون را ایجاد و در نهایت ۱۳ منطقه استعماری را شکل دادند که بخش عمدهای از ساحل شرقی آمریکای شمالی را دربرداشت. انگلیسیها در سال ۱۶۷۰، پس از کشف راهی برای ورود به آمریکای شمالی از طریق خلیج هادسون در شمال، با جسارت اعلام نمودند که آنها مالک کل سواحل شمالی قاره آمریکای شمالی هستند.
رقابت انگلیس و فرانسه در کانادا
در اوایل دوره استعمار، اقتصاد استعماری فرانسه و انگلیس بر پایه کشتار حیوانات و فروش پوست آنها به اروپا رونق داشت. شرکتهای پوشاک پوست را به کلاه مد تبدیل کرده و به افراد ثروتمند میفروختند. این تجارت که با نام “تجارت خز” شناخته میشد، به سرعت محلی برای رقابت عظیم امپراتوریهای فرانسه و انگلیس تبدیل شد و هر دو خواهان تسخیر هرچه بیشتر آمریکای شمالی و کنترل صنعت خز بودند.
جنگ بین گروههای رقیب تجار تقریبا بلافاصله آغاز شد و سالهای بین ۱۶۱۳ تا ۱۷۵۶ به عنوان دوران جنگهای خز شناخته میشود. این دوران با خشونت مداوم بین نیروهای فرانسوی، انگلیسی و بومیان همراه بود و همه برای تصرف اراضی میجنگیدند.

نقش انقلاب آمریکا در تاریخ کانادا
پس از شکست فرانسه در جنگهای دوجانبه و جنجال در مورد مصالحه کبک، به مرور ناآرامیها در مناطق تحت استعمار انگلیس شدت یافت. بسیاری از مردم از بدرفتاری حاکمان انگلیسی، مالیاتهای سنگین و کاهش حقوق ناراضی بودند. به دنبال این نارضایتیها، میان گروههای انگلیسی تفرقه ایجاد شد که در نهایت پس از جنگ انقلابی (۱۷۵۵-۱۷۳۸) کشوری جدید در شرق آمریکای شمالی شکل گرفت: ایالات متحده آمریکا!
به این ترتیب در اولین قانون اساسی ایالات متحده، به کانادا اجازه داده شد تا به این کشور بپیوندد و از حقوق کنفدراسیون آن بهرهمند شود. هرچند برخی مناطق کانادا از جمله ناحیه کبک عضویت در این کنفدراسیون را نپذیرفتند و خواهان استقلال بودند. راهکار انگلیسیها برای حل این اختلاف تقسیم کبک به دو بخش مستقل از هم بود: كانادای علیا برای انگلیسیها و كانادای سفلی برای فرانسویها.
تاریخچه کانادا در قرن نوزدهم
نقش جنگ ۱۸۱۲ در تاریخ کانادا
علی رغم تعهد انگلیسیها دراحترام به حقوق ایالات متحده آمریکا، روابط میان آنها از اوایل دهه ۱۸۰، با تشنج همراه بود. گروهی از سیاستمداران آمریکایی خواهان جنگ برای استقلال در برابر انگلیس برای بار دوم شدند. همانطور که مورخین گفتند “این جنگی بود که هیچ پیروزی نداشت” چرا که پس از دو سال جنگ دو طرف صلح کرده و هیچ یک به قلمرو گسترده تری دست نیافتند.
ظهور دموکراسی در کانادا
در دهه۱۸۳۰، کاناداییها وارد دورانی از ناآرامیهای سیاسی شدند. در این کشمکشها، گروهی کاملا سازمانیافته از اصلاحطلبان، که عمدتا متخصصان طبقه متوسط فرانسه و کاتولیک بودند، علیه فساد و حاکمیت استبدادی قیام کرده و در نهایت پیروز شدند. در سال ۱۸۳۸، یک سیاستمدار انگلیسی به نام لرد دورهام (۱۸۴۰-۱۷۹۲) به عنوان فرماندار اضطراری کانادای علیا و سفلی منصوب شد و گزارش مشهوری درباره وضعیت سیاسی مستعمرات نوشت.
وی اعلام نمود که کانادا برای حل مشکلات خود به یک نظام سیاسی دموکراتتر نیاز دارد. وی به عنوان راهحل، پایان حمایت دولت از سنتهای مختلف فرانسه -از جمله حمایت رسمی از زبان فرانسوی- و ادغام كانادای علیا و كانادای سفلی به یك مستعمره واحد تحت نظارت سیستم پارلمانی مناسب به سبك انگلیس را پیشنهاد داد. در سال ۱۸۴۱، انگلیس قانون اتحادیه را تصویب کرد که باعث ایجاد جامعهی متحد کشور کانادا شد و دیدگاه دورهام تحقق یافت.
استان متحد کانادا
از ۱۸۴۱ تا ۱۸۶۷، به دنبال تصویب قانون اتحاد برای شکلگیری کانادای مستقل، پارلمان مشترک جدیدی تاسیس شد که در آن کاناداییهای انگلیسی و فرانسوی به سرپرستی دو دادستان کل (که بعضا “نخست وزیرهای مشترک” نامیده میشوند) به تعداد مساوی حق رای داشتند. اما فرانسویها از این پارلمان حمایت نکرده و مدام در حال کارشنی بودند.
در این میان، از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵، ایالات متحده بر سر قانونی بودن برده داری بین ایالات شمالی و جنوبی خود یک جنگ داخلی تلخ داشت. دولت انگلیس برای تضعیف قدرت ایالات متحده، از سیستم برده داری در جنوب حمایت میکرد.
توافق کنفدراسیون در کانادا
در اواسط قرن نوزدهم، انگلیس بیشتر مشغول به گسترش امپراتوری خود در هند و آسیا شد و علاقه خود را نسبت به امور کانادا به شدت از دست داد. این باعث شد سیاستمداران کانادایی به راهحلهایی جدید برای مشکلات سیاسی خود برسند و در دهه ۱۸۶۰ برخی از سیاستمداران تلاش برای ایده ادغام کل مستعمرات باقی مانده انگلیس در آمریکای شمالی در یک کنفدراسیون استعماری مستقل و خودگردان را شروع کردند. در نتیجه این تلاشها قرارداد کنفدراسیون در ۱۸۶۷، نوشته شد و به تصویب اعضای پارلمان رسید.
سیاستمداران با الهام از قانون اساسی ایالات متحده، سرانجام توافق کردند که کنفدراسیون آنها باید یک دولت فدرال واحد داشته باشد که توسط پارلمان منتخب و نخست وزیر اداره میشود. اما همچنین اجازه میدهد هر کلونی عضو پارلمان محلی، نخست وزیر خود را نیز حفظ کند. دولت فدرال با داشتن قدرت تدوین کلیه قوانین کیفری و تنظیم موارد دارای اهمیت ملی مانند ارز، تجارت و مهاجرت قدرتمند خواهد بود ، در حالی که مستعمرات یا همان استانها، کنترل کامل بر امور محلی آموزش ، دارایی و منابع طبیعی را حفظ خواهند کرد.
پیشرفت حکومت دموکرات جدید در کانادا
اگرچه امروز مردم کانادا اول ژوئن را به عنوان روز رسمی کانادا جشن میگیرند اما به حقیقت پیوستن یک دولت دموکرات مستقل در سال ۱۸۶۷ به این آسانی نبود. در شرایطیکه به دنبال تصویب توافق کنفدراسیون، کانادا تا حد بسیار زیادی به خود متکی بود اما همچنان دولت انگلستان در این کشور قدرت زیادی داشت.
اولین نخست وزیر کانادا یک اسکاتلندی به نام جان مک دونالد(۱۸۱۵-۱۸۹۱) بود که به عنوان یک سیاستمدار برجستهی محافظهکار شناخته میشد. او خواهان کانادایی بزرگتر بود و مشتاقانه قصد داشت که مرزهای کنفدراسیون را از همه جهات گسترش دهد. وی این اقدام را با برنامه ساخت یک راهآهن غول پیکر فرا قارهای آغاز نمود. این راهآهن اقیانوس آرام را به اقیانوس اطلس متصل میکرد.
در نتیجه این اقدامات گسترش طلبانه، در سال ۱۸۷۰، دولت موقت منطقه مانیتوبای انگلیس در کانادا که در نواحی غربی آمریکای شمالی قرارداشت، پذیرفت که پنجمین استان کانادا باشد. به دنبال آن منطقه بریتیش کلمبیا و دوسال بعد جزیره پرنس ادوراد آیلند به عنوان ششمین و هفتم استانهای دولت جدید کانادا شناخته شدند.
در سال ۱۹۰۵، آلبرتا به عنوان استان هشتم و ساسکاچوان به عنوان نهمین استان شناخته شد. در این زمان دیگر کانادا تبدیل به سرزمینی پهناور با مرزهای گسترده شده بود.
تاریخ کانادا در قرن بیستم
سرانجام پس از سالها آشفتگی سیاسی و کشمکش، در اواخر قرن نوزدهم تمام نواحی مستعمرهی بخش شمالی آمریکای شمالی با یکدیگر متحد شدند و یک کشور خودگردان به نام “کانادا” را شکل دادند. این کشور مرزهای خود را به سمت شرق و شمال گسترش داد و در نهایت کل نیمه شمالی قاره را در اختیار گرفت.
انقلاب صنعتی کانادا در قرن بیستم
مردم کانادا در ابتدا ملتی کشاورز، ماهیگیر، چوببُر و بازرگان خز بودند اما با آغاز قرن بیستم شاهد تحولات گسترده در جامعه کانادا بودیم. با استقرار استانهای جدید، شهرهای جدید شروع به شکوفایی کردند و در دهه ۱۹۱۰ نیمی از مردم کانادا به جای زندگی در روستاها برای اولین بار در شهرها زندگی میکردند.
همراه با توسعه ماشین آلات جدید در اواخر قرن نوزدهم در دوره ناآرام مدرنیزاسیون معروف به انقلاب صنعتی، مردم کانادا شاهد رشد چشمگیری در کارخانههای مستقر در شهر بودند. منابع طبیعی خام کانادا اکنون در حال تبدیل شدن به محصولات مفید مانند چوب، منسوجات و گوشت بود. انقلاب صنعتی در کانادا منجر به ایجاد فرصتهای شغلی متعدد برای مردم شد و آنها را از کار کردن در مزارع دور ساخت.
همراه با پیشرفت اقتصادی روزافزون کانادا شاهد هجوم گسترده مهاجران، با هدف اسکان در بخشهای غیر مسکونی غرب کانادا بودیم که به تغییر ساختار بنیادی قومی کشور منجر شد. در آن زمان ساکنان کانادا دیگرانگلیسی یا فرانسوی نبودند بلکه تعداد زیادی از کاناداییها اکنون ایرلندی، ایتالیایی، لهستانی، اوکراینی، هلندی یا اسکاندیناویایی و حتی چینی یا ژاپنی بودند.
تاریخ کانادا در جریان جنگ جهانی اول
در سال ۱۹۱۴، آلمان به بلژیک حمله کرد و به دلیل اتحادی که انگلیس و بلژیک در آن زمان داشتند، انگلیس مجبور به جنگ با آلمان شد. این یک جنگ گیج کننده بود و ارتباط چندان واضحی با کانادا نداشت، اما از همه مستعمرات انگلیس و کشورهایی که انگلیس در آن ها نفوذ داشت، انتظار میرفت که در کنار انگلیس بجنگند. ساکنان فرانسوی-کانادایی کبک از مشارکت در این جنگ خشمگین بودند و با تلاشهای دولت فدرال برای تحمیل پیشنویس ملی مخالفت کردند.
بیش از ۶۵۰،۰۰۰ کانادایی در اروپا میجنگیدند که اکثرا اجدادی انگلیسی داشتند. نخست وزیر وقت کانادا، رابرت بوردن (۱۸۵۴-۱۹۳۷) از پشتیبانان جنگ دوشادوش انگلیس بود، اما به طور همزمان نسبت به احساس حق استعمار لندن در مورد خدمت به نیروهای استعماری شک داشت. در هر صورت، سربازان کانادایی در جنگ جهانی اول عملکرد فوق العادهای داشتند و بیش از ۳۰۰۰ نفر از آنان در این جنگ کشته شدند.
تاریخ استقلال کانادا
پس از جنگ جهانی اول، سیاست مداران ثروتمند کانادایی، با حمایت دولتهای دیگر مستعمرات خودگردان سفید بریتانیا مانند استرالیا، ایرلند، نیوزیلند و آفریقای جنوبی، خواهان استقلال بیشتر در برابر دولت انگلستان شدند. در سال ۱۹۲۶، در كنفرانسی که در لندن با حضور همه نخست وزیران دولتهای استعماری برگزار شد، دولتهای استعماری ادعا کردند که اکنون دارای قدرتی برابر با دولت انگلیس هستند و توانایی استقلال همه جانبه دارند.
در سال ۱۹۳۱، پس از مذاکرات بیشتر، پارلمان انگلیس قانونی را به نام “اساسنامه وست مینستر” تصویب کرد که به طور رسمی توانایی انگلیس را در وضع قوانین برای کانادا منحل نمود. در این زمان بود که کانادا استقلال رسمی خود را به دست آورد.
انزوای کانادا در جنگ جهانی دوم
پس از رونق اقتصادی کوتاهی در دهه ۱۹۲۰، فروپاشی اقتصادی شدید و جهانی (که رکود بزرگ نامیده میشود)، در دهه ۱۹۳۰ کانادا را سخت تحت تاثیر قرار داد و میلیونها نفر بیکار و دچار فقر شدید شدند. در همین زمان رادیکالیسم اقدامات خود را آغاز نمود. اعتراضات اولیه فمینیستی حق رای در انتخابات کانادایی را برای زنان کانادایی به ارمغان آورد و فعالان صنفی که شروع به استفاده از حق اعتصاب خود کردند، به لغو کار کودکان و تامین امنیت کارخانهها کمک کردند.
همزمان با این تحولات اجتماعی در کانادا، در سال ۱۹۳۹، انگلیس مجددا به آلمان اعلان جنگ کرد و اگرچه كانادا دیگر به عنوان یک مستعمره موظف به مشارکت در جنگ نبود، اما احساسات طرفداری انگلیس در این كشور همچنان پابرجا بود. دولت نخست وزیر مکنزی کینگ (۱۸۷۴-۱۹۵۰) یک هفته بعد اعلامیه حمایت جنگ علیه آلمان را تصویب کرد و نیروهای کانادایی بار دیگر به اروپا اعزام شدند.
هنگامی که انگلیس در سال ۱۹۴۱ به ژاپن، متحد آسیایی آلمان اعلان جنگ داد، کانادا مجددا پیروی کرد و درگیری تا اقیانوس آرام گسترش یافت. در خلال جنگ جهانی دوم بیش از یک میلیون کانادایی در نیروهای مسلح کشورشان خدمت کردند. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، کاناداییهای ژاپنی تبار علیه اقدامات دولت در خلال جنگ جهانی دوم در کانادا اعتراض کردند که این عمل یکی از تاریکترین برهههای تاریخی کانادا را رقم زد.
زمانی که اعتراضات ژاپنیها به اوج خود رسید، با تصمیم نخست وزیر کینگ در سال ۱۹۴۲ همه شهروندان ژاپنیتبار جمعآوری شده و به اردوگاههای کار اجباری در جوامع روستایی به دور از سایر شهروندان سفیدپوست تبعید شدند. دولت کانادا رسماً در سال ۱۹۸۸ بابت این تصمیم از ژاپنیها عذرخواهی کرد.
درگیری دولت کانادا با کبک
ساکنان فرانسوی زبان کبک از زمان تسخیر سرزمین خود توسط انگلیسیها در سال ۱۷۵۹، تلاش کردند فرهنگ کانادا را در برابر فشار انگلیسیها حفظ نمایند. این خصومت و ناامنی به مدت ۲۰۰ سال، در قالب یک جامعه فوق العاده محافظه کار، به شدت کاتولیک، تا حد زیادی فئودالی و کشاورزی که از بسیاری از مدرنیزاسیونهای رخ داده در سایر استانهای کانادا به دور مانده بود، ایفای نقش می کرد.
بیشتر ثروت این استان در دست چند خانواده ثروتمند انگلیسی بود. پس از مرگ موریس دوپلسیس (۱۹۵۹-۱۸۹۰)، نخست وزیر فوقمحافظه کار کبک، جامعه فرانسوی زبان کانادا مرحلهای جدید را تجربه کرد که تحت عنوان “انقلاب آرام” شناخته میشود. در این دوران نسل جدیدی از سیاستمداران و متخصصان تحصیل کرده شروع به نوسازی استان کبک کردند. پس از دهه ۱۹۶۰، کبک سکولارتر و صنعتیتر شده بود، در حالیکه بسیاری از مشاغل جدید ثروت بیشتری را در اختیار فرانسوی زبانان کانادایی قرار داد.
این ایده که کبک بیش از حد متفاوت از بقیه کاناداست و باید به عنوان یک کشور مستقل از توانایی بالقوه خود استفاده کند، پس از جنگ رواج بیشتری یافت. در طی دهه ۱۹۶۰، گروهی تروریستی موسوم به جبهه آزادسازی کبک دهها بمب را در ساختمانهای دولتی و سایر اهداف برجسته در سراسر استان منفجر کردند.
دولت جدایی طلب کبک، به رهبری نخست وزیر رنه لوزک (۱۹۲۲-۱۹۸۷)، در سال ۱۹۷۶ برسرکار آمد و همهپرسی جدایی کبک از کانادا در سال ۱۹۸۰ برگزار شد. اگرچه این همهپرسی شکست خورد، اما پویایی روابط کانادا و کبک برای همیشه تغییر کرد.
قانون اساسی جدید کانادا
پس از برسرکار آمدن پیتر ترودو به عنوان نخست وزیر در سال ۱۹۶۸، تنشها میان استان کبک و سایر استانهای کانادا کاهش یافت. ترودو که خودش اصالاتا کبکی بود، اعتقاد داشت که با توجه به حمایت قانون اساسی کانادا از فرهنگ و زبان فرانسوی کبک، میتوان ارتباط صلحآمیزی میان این استان و سایر مناطق برقرار نمود.
در نتیجه سالها مذاکرات طولانی با دولت مردان فدرالی سایر استانها به همت پیتر ترودو، قانون اساسی جدید کانادا در سال ۱۹۸۲ تصویب شد که در نهایت منجر به تدوین منشور حقوق اساسی شهروندی همه کاناداییها و داشتن حق آزادی بیان شد. در قانون اساسی جدید، کانادا یک کشور دو زبانه فرانسوی-انگلیسی معرفی شد.
تاریخ کانادا در قرن بیستم و یک
زمان چندانی از ورود کانادا به قرن بیست و یکم میلادی نگذشته است و شاید هنوز برای نوشتن هرچیز قطعی در مورد این برهه زمانی زود باشد. قرن بیست یکم، شروع دورهای مملو از پیشرفت در تمامی عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … برای کشور کانادا بوده که این امر بررسی چند رویداد فعلی را حائز اهمیت میکند.
تغییر دیدگاه سیاسی کانادا در قرن بیست و یک
با آغاز قرن بیست و یک، شاهد ثبات در وضعیت سیاسی کانادا پس از دو دهه آشفتگی هستیم. بسیاری از جنبشهای سیاسی و اختلافات داخلی که در قرن نوزدهم وجود داشت، به دلیل بهبود اوضاع اقتصادی به سادگی از بین رفتند. جداییطلبی کبک دیگر بحثی پرطرفدار نیست و امروز تصور سومین همهپرسی برای جدایی، دیگر کاملا دور از ذهن به نظر میرسد و بحثها حتی در خود کبک بیشتر حول سایر موضوعات است.
مهمترین بحث مربوط به اصلاح قانون اساسی کانادا است. از جمله مهمترین موضوعات مورد توجه در عملکرد نظام سیاسی کانادا در جامعه امروز میتوان به نابرابری اقتصادی اشاره نمود. از سویی دیگر مهاجرت گسترده مردم سایر کشورها به کانادا، تنوع نژادی را ایجاد کرده است که تنشهایی به همراه دارد.
قسمت عمدهای از جریان انسانی کانادا امروزه از آسیا، آفریقا و خاورمیانه وارد میشود. تنشهای جدید ناشی از ادیان و شیوههای فرهنگی ناآشنا و همچنین ترس از اشکال جدید نژادپرستی و تعصب، آرمان سنتی کانادا را برای یک جامعه صلحآمیز و چند فرهنگی به چالش میکشد.
تاثیرات تغییرات اقلیمی ایجاد شده توسط بشر یکی دیگر از نگرانیهای مداوم بوده و اکنون مسائل زیست محیطی به عنوان یکی از موضوعات اصلی بحث سیاسی کانادا مطرح شده است. کانادا که صنایع سنتی آن مبتنی بر استخراج منابع طبیعی است، تا چه حد میتواند به تعادل عملی بین دفاع از طبیعت و محافظت از منافع اقتصادی دست یابد؟
انقلاب اطلاعاتی در کانادا
انقلاب اطلاعاتی اوایل قرن بیست و یکم که ازاواخر دهه ۱۹۹۰ شروع شده بود، تغییرات عظیمی را در زندگی کاناداییها ایجاد کرد. زیرا کامپیوترهای شخصی، تلفنهای همراه و اینترنت در طی تنها چند سال تبدیل به ملزومات زندگی شهروندان کانادایی شدند. همانطور که آغاز قرن بیستم انواع جدیدی از کار را از طریق رشد کارخانهها و ماشینآلات معرفی کرد، قرن جدید نیز ایجاد مشاغل جدید در زمینههای ناشناختهای مانند برنامه نویسی کامپیوتر، مدیریت وب سایت و تجارت آنلاین به همراه داشت.
امروز کانادا به دلیل جذب گسترده متخصصان علم فناوری، کامپیوتر و بیوتکنولوژی در عرصههای شغلی و کرسیهای دانشگاهی یکی از پیشگامان پیشرفت فناوری و علوم وابسته به آن در جهان است.
سوالات متداول
آغاز رسمی تاریخ کانادا چه زمانی است؟
به گفته اکثر مورخین تاریخ رسمی کشور کانادا از ۱ ژوئیه سال ۱۸۶۷، پس از تصویب اولین قانون اساسی کانادا آغاز شد که آن را روز کنفدراسیون می نامند و کانادا از این تاریخ رسما یک کشور شد.
ساکنین اولیه کشور کانادا چه کسانی بودند؟
ساکنین اولیه کانادا غالبا به عنوان هندی ها و آمریکایی ها شناخته می شدند که به شکل اجتماعات کوچک کوچ نشین در تمامی مناطق کانادا حتی در نواحی بسیار سرد و غیرقابل سکونت زندگی میکردند و به مرور زمان به جوامعی یکجانشین تبدیل شدند.
تاریخچه نامگذاری کشور کانادا چیست؟
نام کشور کانادا از واژه “Kanta” به معنای دهکده گرفته شده که واژه ای سرخپوستی است و توسط مهاجران و ساکنان اولیه کشور کانادا در منطقه کبک کنونی گذاشته شد. ژاک کارتیه پس از تصرف این کشور، براساس همین واژه، نام تمام سرزمین های اشغالی را کانادا نهاد.
فرانسویان از چه تاریخی وارد خاک کانادا شدند؟
ورود فرانسویان به خاک کانادا از ۱۵۳۴ تا ۱۷۵۶، و قدرت گرفتن آنها در این کشور پس از ورود کاوشگری فرانسوی به نام ژاک کارتیه به خلیج سنت لارنس آغاز شد.
نیوانگلند در کانادا چه زمانی شکل گرفت؟
همزمان با فرانسوی ها، انگلیسی ها نیز ۱۳ منطقه استعماری را در کانادا شکل دادند که بخش عمده ای از ساحل شرقی آمریکای شمالی را دربرداشت. برای کسب اطلاعات بیشتر به متن مراجعه کنید.
در چه تاریخی کانادا به یک کشور مستقل تبدیل شد؟
در اواخر قرن نوزدهم تمام نواحی مستعمره بخش شمالی آمریکای شمالی با یکدیگر متحد شده و یک کشور خودگردان به نام “کانادا” را شکل دادند که این کشور تمام مرزها را در اختیار گرفت.
سرنوشت دولت جدایی طلب کبک چه بود؟
دولت جدایی طلب کبک، به رهبری نخست وزیر رنه لوزک (۱۹۲۲-۱۹۸۷)، در سال ۱۹۷۶ برسرکار آمد و همهپرسی جدایی کبک از کانادا در سال ۱۹۸۰ برگزار شد. اگرچه این همهپرسی شکست خورد، اما پویایی روابط کانادا و کبک برای همیشه تغییر کرد.